نوشته: امین میر( مشاور و موسس کلینیک)
ما گپ نمی زنیم
(کلاهی که سرمان رفت)
نفس عمیقی کشید. انگار خالی شده بود ذهنش؛
خالی که نبود،
به هم ریخته بود، به هر حال آرام نبود؛ درخواست یک لیوان آب کرد.
اما چه آب نوشیدنی!! این روزها یک لیوان آب خوردن هم لذتی ندارد، بلکه مثل بقیه کارهایی که با سرعت از صبح تا شب به دنبال انجامش هستیم، نوشیدن جرعه ای آب هم انگار رفع تکلیفی است دیگر، مثل سایر تکلیف های روزمره
کمی سکوت می کند تلاش می کند تا ذهنش منسجم شود، گویی همه را می خواهد یک جا بیان کند تا از شرش خلاص شود
مثل یک تکه زباله، چون این روزها مدام افکار درهمش را نشخوار می کند نمی داند از کدام یک شروع کند، فعلا از دکمه ای که از پیرهنش باز مانده بود، شروع کرد!!
همه چیز مثل سالادی درهم شروع شد، کم کم جمع و جور شد حالا کمی احساس مسلط بودن و تمرکز می کرد نه فقط تمرکز فکری، تمرکز روی احساسش، هیجان های پر فراز و نشیبش، با وجودی که حفظ ظاهر می کرد، با آن هیبت مردانه، اشکهایش سرازیر شد. چه گریه ای، چه های هایی.
های های گریه یک مرد را شاید فقط جنس خودش بشنود و ببیند نه همسرش!
سرتان را درد نیاورم، همه ی آنچه که گفتم بوی غریبی و فاصله می داد، فاصله عاطفی بین خودش با همسرش، خودش با فرزندانش؛
چون شب، همان دیرزمانی که همسرش با نیتی چشم به راه است همان دیرزمانی است که آن هم با خستگی، صبح می شود و دوباره.
همه اش این نیست و همیشه این نیست؛
یقینا ثانیه ها و دقایقی وجود دارد نه برای خواب، برای گپ زدن، گوهری که نباید بگذاریم به فراموشی سپرده شود. آنقدر ناب است که می توان گوهر نامیدش؛ تعریف این گوهر ساده است به سادگی یک گفتگوی خودمانی، راحت، و فرح بخش؛
به همان سادگی که زمانی در کافه های شهر آثارش حک شد، نه در کافه، که در دل؛
کافه که بهانه ای بود برای گپ زدن؛ اکنون چقدر برای زنده نگه داشتنش می کوشید؟
زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود(سهراب سپهری)
پذیرش کلینیک:02177249607 -- 02177450159
نشانی کلینیک مشاوره شرق تهران: میدان رسالت- خیابان هنگام- خیابان فرجام- بعد از میدان صدم- ساختمان پزشکان نگین-طبقه 5 واحد 20
درباره این سایت